ادبیات فارسی

ادبیات فارسی
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ادبیات فارسی و آدرس adabiyat3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوندهای مفید

 

جلال آل احمد مدير مدرسه:

معلمي دلزده از تدريس، مدير مدرسه تازه سازي در حومه شهر مي‌شود. در چند فصل كوتاه و فشرده با موقعيت مدرسه، ناظم و آموزگاران، وضع كلي شاگردان و اولياي اطفال آشنا مي‌شويم. معلم كلاس چهار هيكل مدير كلي دارد و پر سر و صداست. معلم كلاس سوم افكار سياسي دارد. معلم كلاس اول قيافه ميرزا بنويس‌ها را دارد. معلم كلاس پنجم ژيگولوست. ناظم همه كاره مدرسه است. بچه‌ها بيشترشان از خانواده باغبان و ميراب هستند. در ضمن اشاراتي در لفافه‌ ،ما را به هواي سال و روزگار حديث، رهنمون مي‌شود. به هر حال، مدير ترجيح مي‌دهد از قضايا كنار بماند و اختيار كار را به دست ناظم بسپارد كه «هم مرد عمل است و هم هدفي دارد.» اما مجبور است كه در چند مورد راساً دخالت كند. مثلاً تماس با انجمن محلي براي «گدايي كفش و كلاه براي بچه‌هاي مردم». اين چنين است كه مدير شاهد ساكت وقايع است اما در دلش جنگي برپاست. او پيوسته درباره خودش قضاوت مي‌كند، و وسوسه استعفاء رهايش نمي‌كند. وقتي معلم كلاس سوم را ميگيرند مدير از خود مي‌پرسد كه چه كاري از دستش بر مي‌آيد. روزي كه معلم خوش هيكل كلاس چهارم زير ماشين مي‌رود، مدير در بيمارستان بالاي هيكل درهم شكسته او، براي نخستين بار اختيار از كف مي‌نهد و چشمه‌اي از منش عصبي خود را نشان مي‌دهد، به راستي آقا مدير چه كاره است؟ در واقع او كارهايي جزيي صورت داده است: تنبيه بدني را غدغن كرده، معلم زن به مدرسه «عزب اغلي‌ها» راه نداده، يا اختيار انجمن خانه و مدرسه را به دست ناظم سپرده تا به كمك تدريس خصوصي بتواند كمك هزينه‌اي به دست آورد.

حالت عصبي مدير و لحن پرتنش او در طول حديثش بالا مي‌گيرد، سرانجام در اواخر سال تحصيلي واقعه‌اي ظرف شكيبايي‌اش را سرريز مي‌كند. پدر و مادري به دفتر مدرسه مي‌آيند و با هتاكي و داد و بيداد شكايت مي‌كنند كه ناموس پسرشان را يكي از همكلاسي‌ها لكه دار كرده است. بين مدير و پدر طفل برخورد و فحاشي تندي در مي‌گيرد مدير كه حسابي از كوره در رفته پسرك فاعل را صدا مي‌كند و جلوي صف بچه‌ها به قصد كشت او را مي‌زند. اما وقتي خشمش تخفيف يافت پشيمان مي‌شود «خيال مي‌كني با اين كتك كاري‌ها يك درد بزرگ را دوا مي‌كني؟ آدم بردارد پايين تنه بچه خودش را بگذارد سر گذر كه كلانتر محل و پزشك معاينه كنند تا چه چيز محقق شود؟ تا پرونده درست كنند؟ براي چه و براي كه؟ كه مدير مدرسه را از نان خوردن بيندازند؟ براي اين كار احتياجي به پرونده ناموسي نيست، يك داس و چكش زير عكس‌هاي مقابر هخامنشي كافي است.

پسرك فاعل كه بد طوري كتك خورده خانواده بانفوذي دارد. مدير را به بازپرسي احضار مي‌كنند. مدير سرانجام كسي را يافته كه به حرفش گوش كند. به عنوان مدافعات ماحصل حرفهايش را روي كاغذ مي‌آورد كه « با همه چرندي هر وزير فرهنگي مي‌توانست با آن يك برنامه هفت ساله براي كارش درست كند» و مي‌رود به دادسرا. اما بازپرس از او عذر مي‌خواهد و مي‌گويد قضيه كوچكي بوده و حل شده...

واپسين اميد مدير بر باد رفته است، همانجا استعفايش را مي‌نويسد و به نام يكي از همكلاسان پخمه‌اش كه تازه رئيس فرهنگ شده پست مي‌كند



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: تاریخ ادبیات داستان داستان های کتاب های ادبیات
[ دو شنبه 30 بهمن 1391 ] [ 1:39 ] [ 1 ]
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک های ویژه
امکانات وب